نمیشه زندونی بمونم تو دردام
حالم بد و تنهام با قرصام
توی اتاق بی پنجره خالیه
که تاریکی مطلق محض یه حالیه
که هنوز اون وحشی قاطی بی مغزم
گیجم و نئشم خیسم از تب
تو که نیستی حض کنی از رعشه هام
ببینی که چطو هذیونی میشه حرفام
ببینی که خون لخته شده تو چشمام
متورمن مارای رو دستام
بدنم حل میشه تو دیوار
حالم بده حالم بده انگار
حالم بده حالم بده انگار
حالم بده حالم بده انگار
من از این دار دور باطل گریه می گیره
می بینم وقتی سقوطیه سیرم
که مثل یه عروسکم و
غیر از این نیست و مثلا عاقبت خیرم
که تووازژه های مریضم بپوسم
کفنی از پوست تنم بدوزم
کف کنم قی کنم از نجابت
اسبم کنی اسبی با اصالت
مسخ دست رسم عصر سنگی
مسخ نثر و نسخ وصف رنگی
که تو واژه های مریضم بپوسم
من گرگم و میشکافم شبو
من نبض این هذیانم و تبو
قاعده ام ی