رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده از تو باشد تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو
شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
دستان مهربانش یک قطره ناسترده
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
می رفت گرد راهش از دود آه تیره
نیلو فرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده
That horseman is gone gipsy , he didn't take you with himself
night remains and with night Darkness is pressed
gipsy , where is your night-dance beside the fire?
why happiness has escaped? why fire is depressed ?
the one who you made a sea full of stars for is gone
his kind eyes didn't even cry a drop (teardrop)
he was leaving and the dust of his way was dark from regret (alas)
it was abstruse in wind like a lily
for fiction of being together you lost your beloved one (hair)*
that Horseman is gone and he didn't even take a strand of hair with himself